از این قلم

 تاریخ مالیات از آغاز تا امروز
تألیف: کاظم آل یاسین

  از زمانی که بشر اجتماعات اولیه ی خود را بنا نمود با باج و خراج ( مالیات ) مواجه شد. با گسترش جوامع ابتدایی و تشکیل شبه حکومت ها، خوانین برای اداره امور بارگاه های کوچک خود و هزینه های دفاع و حمله به سایر سرزمین ها و تصرف چراگاه ها و زمین های زراعی نیاز به جمع آوری کمک که اغلب جنسی بود، داشتند. با توسعه قلمروها نیاز حاکمان برای نگهداری کاخ ها، عیش و نوش و هزینه های جنگی و دفاع از قلمروها بیشتر شد زحمت و رنج مردم زحمت کش  بیشتر شد. تاریخ دریافت باج و خراج در این سر زمین عبرت انگیز است. چون تاکنون در کتاب های تاریخی به درستی حق آن ادا نشده، تصمیم گرفتم که وقایع مرتبط با مالیات را تحت عنوان فوق الذکر تألیف نمایم. البته به علت فقر کتابخانه های استان اصفهان و خالی بودن آن ها از منابع و مأخذ مورد نیاز مجبور شدم از کتابخانه های شخصی دوستان استفاده کنم، یا بعضی کتاب ها را خود ابتیاع نمایم و به این دلیل تألیف کتاب سه سال طول کشید.
نمونه هایی از متن کتاب تقدیم می شود.
در زمان کورش و کمبوجیه مالیات معینی وجود نداشت و مردم کشورهای مغلوب با توجه به وضع اقتصادی و نوع محصولاتشان مجبور بودند که هدایا و خراج هایی که بیشترشان جنسی بود برای شاه بفرستند….
کورش سرزمین پارس را از پرداخت مالیات معاف نمود. هرودت می نویسد: « پارسی ها داریوش را تاجر، کمبوجیه را آقا و کورش را پدر می خوانند. اولی چنین نامند. چه او در هر کار چانه می زد، دومی سخت ( گیر ) و متکبر بود، سومی رأفت داشت. برای نفع تبعه اش کار می کرد. » سیاست های مالیاتی زمان کورش و کمبوجیه با به قدرت رسیدن داریوش تغییر یافت و پس از آن روز به روز بر میزان مالیات ها افزوده شد….
گریشمن در خصوص وضع مالیات ( در زمان ساسانیان) چنین می نویسد: « دولت در امور مالی فاقد عاطفه بود. با احیای سنن دوره یونانیت، برای زمین و افراد نرخی تعیین می کرد که از استعداد مردم خارج بود و برای اخذ آن به قوه قهریه متوسل می شد. مالیات غیر مستقیم که بر گمرک، نواقل و راهداری وضع شده بود، موجب تحمیلات بیشتری بر مردم گردید…. ظهور مزدک و شعار مساوات وی و قیام مردم نشان دهنده ظلم و اجحاف به مردم خصوصاً روستائیان بوده است.»…
شبه جزیره عربستان، خاستگاه اسلام باستثنای تجارت، به طور کلی دارای اقتصادی ابتدایی و عقب افتاده بود. از این لحاظ مالیات های مأخوذه از مردم آن نسبت به سایر اقوام و ملل و امپراطوری های مهم ساسانی و روم ابتدایی بود. با ظهور اسلام و توسعه امپراطوری اسلامی و تماس اعراب با سایر ملل و نیز به علت وجود قوانین اسلامی تحولات عمده ای در راه و رسم مملکت داری، از جمله اوضاع مالی و مالیاتی رخ داد….
ورود مغولان به خاک ایران، تخریب و کشتارهای بی رحمانه و بکارگیری سیاست مالیاتی ظالمانه و بهره کشی از مردم باعث ویرانی و انهدام شبکه های آبیاری و تهی شدن شهرها و روستاها  از جمعیت، از بین رفتن صنعتگران و صاحبان حرف و بلاخره متروک ماندن زمین های گشاورزی گردید و امکان احیای کشاورزی را برای مدت زمان طولانی از بین برد….
… جوینی درباره او ( شرف الدین خوارزمی ) چنین قضاوت می کند: « حیوانی به چهار دست و پای ، شیطانی آدمی آسای، شریری دیو اثر، خنزیری در لباس شیر، ابلیسی از کثرت تلبیس، خسی از دنائت، همت خسیس، خناسی در زی ناس، نسناسی از کثرت وسواس. » هم چنین درباره افعال او می نویسد: « از مکان های دیگری همچون اصفهان، قم، کاشان و عمدان و جزء آن گذشت، ماموران وصول مالیات سر رسیدند و چهارپای را داخل مسجد راندند. روز حرکت پوشش اجناس تکمیل نبود. شرف الدین شخصاً ایستاد و دستور داد فرش های مسجد را روپوش بارها کردند…. بزرگان و دانایان را حاظر کردند و بر هرکس مالیاتی اجباری تعیین کرد. آنان را در بام کوشک بازداشت نمود و بی آب و غذا نگه داشت و به موقع افطار اجازه خروخشان نداد. حتی اجاز نداد برای آنان غذا ببرند….
با تمام فشاری که مغولان برای وصول مالیات بکار بردند. بر اثر خرابی و از بین رفتن زمین های کشاورزی و تنزل محصولات زارعی و بدی و برهم خوردن نظام مالیاتی میزان مالیات های وصول شده کمتر از پیشین بوده است….
در دوران صفویه امر وصول مالیات روال یکسانی نداشت و تحت تأثیر عوامل مختلفی از قبیل جنگ، صلح، اسراف و ولخرجی های دربار و عواملی چند قرار داشت. گرچه در عهد صفویه مالیات ها و عوارض منظم تر از سابق و نسبت به دوران مغولان و تیموریان با عدل و انصاف و حساب و کتاب نسبی وصول می شد ولی در نهایت سیاست مالیاتی دولت صفوی نه تنها تیشه به ریشه ایران زد و به حِرف و بازرگانی زیان فراوان رسانید. بلکه علت اصلی انحطاط اقتصاد ایران نیز بوده است….
حدود ۳۵ نوع مالیات و عوارض در دوران صفویه به عهده رعایا بوده است. این مالیات ها اغلب یادگار عهد مغولان بوده عبارتند از: ….
( در زمان نادرشاه ) وصول مالیات با شکنجه و آزار و غارت توأم بوده است. به گفته محمد کاظم: « چشم و زبان کسانی که مالیات نمی پرداختند در می آوردند و هرکس که مردم را به شورش تحریک می کرد، گوش و بینی و زبان او را قطع می کردند و تمام اموالش نیز ضبط می شد.»… « در بعضی نواحی از جمله فارس هرکس مبلغ مقرره را نمی پرداخت زن و اطفالش را به فرنگیان و بازرگانان هندی می فروختند.» …
امیرکبیر در سال ۱۲۶۷ھ. ایران را به شش منطقه مالیاتی تقسیم نمود. وی برای کنترل و بستن دست حکام و جلوگیری از حیف و میل اموال دولتی، برای هر منطقه یک نفر مستوفی که مسئول امور مالی بوده تعیین کرد. این مستوفیان در مقابل صدر اعظم مسئول بوده اند….
قبل از صدور مشرطیت و تشکیل اولین دوره تقنینیه ( ۱۷ شعبان ۱۳۱۴ قمری تا ۲۶ جمادی الاولی ۱۳۲۶ قمری مطابق با ۱۳ میزان ۱۲۸۵ تا ۲ سرطان ۱۲۸۷ هجری شمسی ) اداره سازمان مالی و مالیاتی کشور و طرز تنظیم بودجه به سیاق قدیم بوده و در دوره های اول و دوم و سوم تحولات چندی که در خور حکومت مشروطه باشد، رخ ننمود. از این رو در سال ۱۳۲۹ هجری قمری و بنا به تصویب مجلس شورای ملی هیئتی مرکب از چند نفر به ریاست مورگان شوستر برای اصلاح امر مالی و کار در وزارت دارائی استخدام شدند….


«««««««»»»»»»»


لنگرگاه خیال
نویسنده: خانم لیلی اطرش    
  ترجمه: کاظم آل­ یاسین   
  سال انتشار: ۱۳۸۹
    لیلی اطرش نویسنده و روزنامه نگار اردنی – فلسطینی است که تا کنون هشت کتاب تألیف نموده. لنگرگاه خیال پنجمین کتاب وی به­ حساب می آید. وی مقالات زیادی در امور اجتماعی به رشته ی تحریر در آورده است
کتاب لنگرگاه خیال مشکلات روابط و مردان و زنان را در کشورهای مرد سالار شرقی و به ­خصوص مشکلات زنان و عواطف و احساسات آن ها را مورد بحث قرار می­ دهد. نویسنده در مصاحبه با مجله تایکی می­گوید: « لنگرگاه خیال داستان عشقی است که می شکند و روابط عاطفی و تجربه های اجتماعی، انسانی است. مردان به فریفتن زنان و تجاوز به حقوق آنها …افتخار می کنند و زنان بر روابط رومانتیک یا سرکش در تجربه ­های شکست خورده خود سرپوش می­ گذارند  و آن را خصوصیتی می ­پندارند که نگاه به ­آن، آن ها را جریحه دار می ­کند.» چون امور اجتماعی و فرهنگی بین میان ما کشورهای همسایه قرابت دارد، از این رو خواندن آن را مفید دانستم و آن را ترجمه کردم.
برای نمونه به بخش هایی از این کتاب توجه فرمایی.
از زمانی­ که با یک ماجراجوئی خواستی که از روی مانع ‌ها بپریم و از مرز ها بگذریم زمان زیادی گذشته. غفلت­ کردم و رهایت کردم. سرنوشتی که دیگران برایم تعیین کردند ما را از هم دور کرد و هر کدام راه خودش را رفت. وقتی که می‌ رفتی پشت سرخود را نگاه نکردی. من هم سعی نکردم به تو ملحق شوم و خیلی از هم دور شدیم. نمی‌ دانی بعد از تو این، پرسش چقدر در زندگی مرا تاراج کرد، ولی مسیر زندگی­ ام را متوقف نکرد. بعضی جاها سایه­ا ش را نمایان کرد و بر اثر آن زندگی­ ام تیره وتار شد….
روی نقطه‌ا ی که تصور می‌کردیم، توقف کردم قدرت تخیلم به من خیانت کرد. سرگشته و حیران شدم کـه به درستی تو را خوب نمی­ شناسم. آنچه از تو دیدم و در باره تو شنیدم شک و ترسی در درونم کاشت که تو از آن بی­ خبر بودی. زمانی که عشق از هم گسیخت و نابود شد به­ خاطر چیزی بود که از تو دیدم، رنج کشیدم و گریه کردم. در اندیشه­ ام به دیواری غیر قابل اطمینان و غیر قابل تکیه تبدیل شدی. متوجه نشدی برای چه ترکت کردم. زمانی که نقشه می کشیدیم که در مقابل همه ‌ایستادگی کنیم تو را دیدم که به من خیانت می­کنی!
- برتری انسان تحقق نمی‌یابد مگر اینکه به نهایت خواسته­اش برسد. اما در نوشتن، برتری نقطه آغاز یا حتی پایان است. آن چیزی برتر است­ که تکراری نباشد. اما در­ مجموع روند حرکت طبیعی خوب است. درجنبش زنان، نوشتن ‌این است که می‌باید بدون تحریک علیه سلطه مردان از تابوها بگذرند. خوانندگان از نزاع بین دو جنس خسته شده‌اند. اما براساس نتیجه­گیری و میزان خوانندگان و منتقدین، تو در دو تجربه گذشته­ات متمایز بودی….
- ولی واقعیت، مبارزه ‌ای اجتماعی، قانونی و خانوادگی را بین تحقق انسانیت زن و سلطه پدرانه تحمیل می‌کند. بنابراین نزد هر نویسنده زن واقع­گرای عرب، به ­رغم انکار زنانگی خود، بعضی نگرانی ‌های مشترک زنان را پیدا می ‌کنی.
تعداد کمی ‌به تاریخ گذشته متوسل می‌شوند و واقعیت را نا­دیده می‌گیرند، اما مجموعه مشکلات زنان در آن برجسته باقی مانده است. تعداد زیادی نویسنده زن، قبل و بعد از من، با هنرمندی عالی خود از تابوهای سیاست، دین و جنس گذشتند و درکارهایشان نوآور بودند.
سیف فنجان قهوه را از جلوم بر می ‌دارد و در گوش فیلم­ب ردار چیزی می‌ گوید. صورتت پشت کاغذ سفیدی که سیف برای تنظیم نور گذاشت پنهان می ‌شود. صدایت را می‌ شنوم که گفته‌ های مرا رد می‌ کنی:
- تابو های جنس؟! نه، درست نیست. گمان نمی‌ کنم­ که تا به امروز­ یک نویسنده ­ی زنِ عرب در قیاس با میراث فرهنگی ما اعراب تا ‌این حد رسیده باشد. نویسنده زنی را نام ببر­ که به ­یک چهارم آن چه در هزار و یک شب آمده رسیده باشد. یا نزدیک به متن « باغ‌ های خوش­ بو در گردش خیال » اثر « نفزاوی »[۱] یا « هدیه عروس » اثر « تیجانی »[۲] یا « طوق کبوتر » نوشته « ابن حزم ‌اندلسی »[۳] یا « زینت بازارها در شرح و تفصیلِ شوق عاشقان » از « داوود انطاکی »[۴] یا… رسیده باشد. اکنون که شما مشغول کارید تمام میراث فرهنگی جنسی عربی را نمی‌ توانم به­ یاد بیاورم! مهم آن است که تعلیمات جنسی اساس میراث اسلامی ‌است و جزء دستورات آن نیز می ‌باشد. اما جزء مسکوت آن در طول سال‌ ها بر اثر قید و بندهای اجتماعی، دینی و سیاسی مدفون شده است….
گفتی­­ که در انقلاب شرکت نداشتی! آزادی نسبی است، از ‌این رو نه در کشورهای ما نه درکشورهای دمکراتیک وسایل ارتباط جمعی مطلقاً آزاد وجود ندارد، زیرا که تهیه برنامه‌ ها به شروط، خواسته‌ ها و میل سرمایه­ گذاران بستگی دارد. مطبوعات لبنان از­ سایر­کشورهای عربی متنوع­ تر و از لحاظ آزادی بیان و واقع­ گرایی پوشش بیشتری دارند. مطبوعات و صاحبان آن ها به خاطر مواضع ملی­ گرایانه­ شان بهای سنگینی پرداختند. بعضی ‌ها به­ رغم جنگ خانمان­سوزی  که کشور را نابود کرد به کار خود ادامه دادند.
حرفت را قطع می‌  کنم:
- گاهی روزنامه­ نگارانی ربوده می ‌شوند و برای منفجرکردن ­دفتر روزنامه‌ ها برنامه­ ریزی می ‌شود. عده ‌ای هم در اسید ذوب شدند و یا به ­وسیله مزدوران و مخالفان کشته شدند، زیرا مواضع سیاسی خود را همان طور که پیراهن خود را عوض می‌ کردند، تغییر می ‌دانند.
تصور نمی‌کنی آن قدر رشد کرده باشم که بتوانم با تو جروبحث کنم. خشم خود را پنهان و دفاع می­ کنی.
گفتی که در مطبوعات لبنان مثال ‌های خیره کننده‌ ای وجود دارد، زیرا آن ها ­در ­تأثیر­گذاری و شکل­ گیری ‌اندیشه جدید عربی­  برجسته ­ترند و از ‌این ­رو حکومت‌ های کشور های ­عرب برای تسلط یا خرید امتیاز روزنامه‌ ها با هم به مبارزه و رقابت پرداختند. تسویه حساب و ترور ‌اندیشه‌ های مخالف وسیله‌ ای هست در دستان­ کسانی  که تحمل حقیقت را ندارند و سعی می ‌کنند آن را مسکوت بگذارند. مواضع زیادی با تحول، پختگی و پتانسیل شرایط محیط و آشکار شدن حقایق، مدارک، و تحولات جدید به­ خاطر مصالح خارجی تغییر پیدا می­ کند. سوء­ استفاده از مقام تنها مختص مطبوعات نیست بلکه در همه کارها مثل فرهنگ، اجتماع، صدور فتوای بعضی از علمای دین به نفع حکام و حتی نزد مردم عادی رایج است. دگرگونی منحصر به عقل و‌ اندیشه نیست بلکه شامل احساسات و عواطف هم می‌ شود….
- او گفت: « دین و عقیده، مسلمان حقیقی را از لغزش حفظ می­کند و مسلمان به غیر از جهاد و جنگ با کفّار ب ­چیز دیگری فکر نمی­کند ». بین خودمان باشد ترسیدم به او بگویم که تعدادی از زیر دستانش به حشیش معتاد هستند. در بعضی مواقع سرشان تا حد آشکاری به دوران می­افتد؛ دوستانشان از ترس‌ این که هنگام سجود نتوانند سر از سجده بردارند، نگرانند. بله. بله. به خود گفتم: « چه بسا او می ‌داند­و چشم پوشی می­کند و یا آن ها را برده خود می ­پندارد.
وقتی که غریزه جنسی به آن ها فشار می ‌آورد به­ طرف غارهایی که زنانشان در آن جا هستند می‌ روند تا برای ارضای میل جنسی خود، چند دقیقه ‌ای را در آن جا بسر ببرند! به خدا‌ این کارحرام است، آن ها وحشی یند. مهربانی با زن لذت و قداست است،…

۱ . محمد نفزاوی نویسنده تونسی در قرن ۱۹م.
۲ . محمد بن احمد تیجانی کتاب هدیه عروس را در اوایل قرن ۸ هجری به رشته تحریر درآورد.
۳ . ابن حزم ‌اندلسی، ابومحمد علی بن احمد بن سعید در سال ۳۸۴ ق. در شهر قرطبه ‌اندلس(اسپانیای فعلی) به دنیا آمد و در سال ۴۵۶ ق. دار فانی را وداع گفت. او متفکر فرقه­ی ظاهریه و از پیشگامان مسلمان در مطالعه ادیان مختلف می­باشد.
۴ . ابو­عمر البصیر مشهور به انطاکی در­سال۹۵۰ ق. در شهر انطاکیه­ زاده شد و­ به سال۱۰۰۰ یا ۱۰۰۵ و یا ۱۰۰۸ هجری در مکه درگذشت. او به ­رغم نا­بینایی­ اش تألیفات زیادی داشته است. او شیعی مذهب بود.




««««««««««»»»»»»»»»»


رقص با جغد ( مجموعه شعر )  

  سراینده: غاده السمّان  
 مترجم: کاظم آل­ یاسین
   سال انتشار: ۱۳۹۰

    غاده السمّان نویسنده و شاعر سوری در سال ۱۹۴۲ در دمشق متولد  شد. پدرش احمد السمّان رئیس دانشگاه و وزیر آموزش و پرورش سوریه بود. غاده تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته ادبیات انگلیسی تا مقطع دکترا در دانشگاه ­های دمشق، امریکایی بیروت و لندن گذراند.
وی یکی از معدود نویسندگان و شاعران  نوپرداز زن عرب است که با توجه به شناخت به اوضاع زمان و مکان ،آثار خود را به رشته تحریر درآورده است. آثار وی به ۱۷ زبان ترجمه شده.
به رغم  با سواد شدن مردم هنوز هم قشر وسیعی از آنان به خصوص زنان به خرفات باور دارند. برای مثال پرنده ی زیبایی مانند جغد را بدون دلیل روشنی و  به صرف این که شب ها بیرون از لانه است و ساکن خرابه ها و قبرستان ها است، شوم می دانند. عده ای که کتاب را در دستم دیدند به انتخاب نام جغد اعتراض کردند. خود شاعر چنین نظری ندارد و جغده را یکی از مخلوقات می داند: « نه از جغد بدم می آید و نه آن را شوم می دانم و نه با آن تفائل دارم، بلکه با آن چشمان بزرگ و دوست داشتنی اش پرنده ای دوست داشتنی می دانم و مانند بقیه ی مخلوقات دوست می دارم. »[۱] کشاورزان اروپایی برای مبارزه با افعی ها، موش ها و حشرات موذی جغد را در قفس های مخصوص در باز نگهداری می کنند و البته هیچ اتفاق ناگواری برای آن ها نیفتاده است. از این رو شوم بودن جغد فقط در مغزهایی که نمی خواهند باورهای کهنه ی خود را تغییر دهند نهفته است.
کتاب رقص با جغد گلچینی است از زیباترین اشعار غاده می باشد که از چند کتاب گلچین شده و در دسترس خوانندگان قرار گرفت. چون بیشتر اشعار آن از کتاب رقص با جغد انتخاب گردیده، به این نام منتشر شد.
نمونه هایی از اشعار این کتاب تقدیم می گردد:

آیا جغد را دوست داری؟
**
آیا جغد را در سیرک دیده ­ای؟
مخلوقی که اهلی کردنش سخت است.
عاطفه را گدایی نمی­ کند و نمی ­پذیرد بازی نمایشی را..
آیا دیده­­ ای که جغد بخنداند کسی را،
و یا دیده­ ای یکی او را همچو سگ آرایش شده­
که دم تکان می ­دهد دنبال خود بکشد؟
………………………..
روزهای شراره و خاکستر
**
میان قاره­ ی عشق و قاره­ ی  بدرود
زمان زیادی روی لبه ­ی تیغ دراز کشیدم..
و در خاموشی عذاب کشیدم
در پایان پرنده­ ی فراموشی فرود آمد
مانند «رُخ»[۲] افسانه­ ای رویم چنگ انداخت
و روح و جسمم را زیر سلطه درآورد
این اوست که با بال­هایش مرا درهم می­ پیچد:
……………………………..
 به ­هفت ستون فراموشی شهادت می ­دهم
**
درهای امواج را گشودم
و به ‌سویت شنا کردم
به ‌اشتیاق تو از هفت اقیانوس گذشتم
که از لاشه ­های عروس دریایی زیبا پوشیده شده بود
عروس­ هایی­ که قبل از من تو را دوست می ­داشتند…
آنگاه که به‌ جزیره­ات رسیدم
که آن را چون سراب و گداخته یافتم…
صدایم به ‌حباب و تنت به‌ جلبک تیره تبدیل شد
و چون زنجیری دور من پیچید…
…………………….
زن عاشق درنگ می ­کند در تاریکی­ اش
**
فرو می­ روم به‌ اعماق وجودم
و دقت می ­کنم در تاریکی خویش
به تنهایی می­ روم در غارها راه
و بار خرابه­ ها، جنگ­ ها، آتش­سوزی­ ها و گنج­ هایم را می­ برم
خاک را حفر می­ کنم،
و نبش می­ کنم صندوق­ های مخفی ­ام را
…………………………….
…………..


 ۱-  www.sudaeseonline.com- سنا جعفر
۲-   نام پرنده­ای افسانه­ ای


«««««««««««»»»»»»»»»»»


عشق را به تو ابراز کردم 
 سراینده: غاده السمّان   
  مترجم: کاظم آل­ یاسین
    سال انتشار: ۱۳۹۰  
    غاده السمّان نویسنده و شاعر سوری در سال ۱۹۴۲ در دمشق متولد  شد. پدرش احمد السمّان رئیس دانشگاه و وزیر آموزش و پرورش سوریه بود. غاده تحصیلات دانشگاهی خود را در رشته ادبیات انگلیسی تا مقطع دکترا در دانشگاه­های دمشق، امریکایی بیروت و لندن گذراند.  وی یکی از معدود نویسندگان و شاعران  نوپرداز زن عرب است که با توجه به شناخت به اوضاع زمان و مکان ،آثار خود را به رشته تحریر درآورده است. آثار وی به ۱۷ زبان ترجمه شده.
     شعرهای کتاب « عشق را به تو ابراز کردم » عاشقانه می باشند و بعضی ها بر این باورند که شعرهای او شباهت هایی با اشعار فروغ فرخزاد دارد.
نمونه هایی از اشعار این کتاب تقدم می کردد:
عشق را به تو ابراز کردم
**
قبل از خواب
چهره ­ات را از خیالم دور می­ کنم
با تمام وردهای عقلم
و سنت­ های اجتماعی..
ولی عشق تو
به رغم سلطه­ ی پادشاه (عقل)
در دهلیزهای قلبم ساکن می­شود
زیاد و زیادتر می­شود
پراکنده می ­شود
در درونم جای می­ گیرد
و مرا می ­پوساند
………
تلفن شبانه
**
آه، صدایت صدایت!
و همه ­ی آن پاکی ­ها و زخم ­های تازه
رویم چون باران می ­بارد
اما دوست دارم برایت بچینم
کلمه ­هایی و کلمه­ هایی از درختان سخنوری
ولی…
تمام کلمه­ های قدیمی
و عشق تو نو و نو است…
……….
با تو دانستم که زمین مسطح است!..
**
ای غریب …
آنگاه که به ‌تو می­ گویم فراموشت کردم،
سینه ­ات دیگر آشیانه ­ام،
چشمانت کرانه­ ام،
و خشمت گیوتینم نیست
باور نمی ­کنی…
قلب من، همچنان به ­سان یک گوی طلایی است
که روی نردبان طبع تو
و کرانه­ های آفتابی و بارانی روزگارت می­ غلتد…
………….
     گل ­های جنون شبانه
**
در شب، اشتیاقم به‌ تو می­ شکفد
کشتزاری از گل­ های جنون شبانه…
آه همه­ ی آن دیوار های جنون شبانه..
آه، میان من و چهره ­ات
شب طولانی جدایی است
و آنگاه که روز طلوع می­ کند
مرا کابوس چون کفن می­ پیچاند
طبق عادت با صدایم بلند می ­شوم..
در حالی­ که با نام صدایت می­ کنم..
و رؤیاهایم خواب تو را می ­بیند!..
……………..




««««««««»»»»»»»»

بدرود، تهران ( مجموعه شعر )   
        شاعر: عبدالوهاب البیّاتی   
         ترجمه: کاظم آل یاسین
تاریخ انتشار: خرداد ۱۳۹۱

  عبدالوهاب البیّاتی در سال ۱۹۲۶ در بغداد متولد شد و در اگوست ۱۹۹۹ چشم از جهان فرو بست. تحصیلات دانشگاهی خود را در بغداد در دانشسرای عالی به ­پایان رساند و به علت فعالیت های اجتماعی و سیاسی در ادواری از عمرش با محرومیت سیاسی و سلب تابعیت روبه رو شد و سال­ ها در کشورهای عربی و اروپایی در تبعید زندگی کرد.
  البیّاتی به خاطر آوارگی، مهاجرت و تبعید همیشه در سفر بوده و این سفر و گذار در شعرهای او بازتاب یافته است. شعرهای او در گذار از سرزمین­ها است که ویژگی­ های ذهنی و زبانی خود را می­ یابد. می توان صفت شاعر آواره به او داد. این سفرها، آوارگی و ارتباط با شاعران و متفکران هم عصر خود و آشنایی با تاریخ و فرهنگ ملل مختلف باعث شد که اشخاص و مکان ها جایگاه مهمی در اشعار وی پیدا کنند.
چون بین فرهنگ و تاریخ ما و مردم عرب همسایه اشتراکاتی وجود دارد و به نظرم آمد که آشنایی با اشعار یکی از پیشگامان شعر عربی هم چون البیاتی و خواندن آن ها برای خوانندگان مفید و لذت بخش است، مبادرت به ترجمه این مجموعه شعر نمودم.
لام به­ ذکر است که عنوان این مجموعه شعر از متن شعر « مردی که سرود می­ خواند » گرفته شده است.
برای نمونه به بخش هایی از چند شعر وی توجه فرمایید.                                    

مرثیه­ ای برای ناظم حکمت
………………..
………………..
۲
آواز خوان دوره گرد
قطارِ شب در باران
از پلِ دنیای ویران می­ گذرد
برای ام می ­آورد واژه­ها، سیب­ ها و گل­ ها را
در سینه ­اش برایم حمل می ­کند، از میهن دورم
گیتار، مشتی خاک
و آتش
قطار شب از کناره ­ی رودخانه گذشت
پوشیده از برف و اسرار
خوابیدم و بیدار شدم
سپیده در پنجره­ های قطار بود
سپیده برایم پلی دراز می­ کند تا «استانبول»
ای دلدار من
برای ام جامه و جوراب دراز می ­کند:
زیرا زمستان نفوذ می­ کند از دیوارها
آه، ای دلدار من
سفر ما به‌ کوه­ های نمک
خودکشی بود.
……………….
……………….
بازار روستا

خورشید، الاغ­ های لاغر و مگس
و کفش کهنه ­ی سربازی
که دست به ‌دست می ­شود، و کشاورزی که به ‌افق خیره می­ شود
و می ­گوید:
« سرِ سال نو، حتماً
دست­ های ام پر پول می­ شوند
و این کفش را خواهم خرید »
صدای خروسی که از قفس می­ پرد، و کشیشی نوجوان
می­ گوید:
« کس نخارد پشت تو جز ناخن انگشت تو »
دروگران خسته
می ­گویند:
« کاشتند هیچ نخوردیم
با رنج می­ کاریم، آن­ ها می ­خورند
بازگشتگان از شهر: « این شهر چه وحشی ناشناخته ­ای است
به ‌دست او برافتادند، مردگان ما و پیکرهای زنان
و رؤیا دیدگانِ پاک»
نعره­ ی گاوها و فروشندگان النگو و عطر
که به ­مانند سوسک سیاه می ­لولند:
……………………
……………………
……………………
شاهزاده و بلبل
روزی که هنگام برآمدن آفتاب
وارد باغ  لیمو شدی
آسمان عطر و اندوه بارید
و بلبل از خواب برخاست
ای شاهزاده­ی من
چشم ­ها به­ هم خوردند
شاخه­ ها برگ دادند
و صدای گرم و مهربانی طنین انداخت:
وعده دیدارمان فردا، همین جا
سال ­ها گذشت
بلبل زاد و ولد کرد
ای، شاهزاده­ ی من
بر شاخه­ ها برگ ­های تازه روئید
در محله­ ی ما طعنه­ ها پراکنده شدند
زندان ­های شهر پُر از مردم شد
دست سرنوشت در باغ لیمو به ‌سوی
بهارِ سیاهِ خواب دیده دراز شد
نفس او را بند آورد
و آهنگ گیتار، سکوت را خاموش کرد

............





««««««»»»»»»

 دل شب  
 نویسنده: نجیب محفوظ  
 ترجمه: کاظم آل یاسین
تاریخ انتشار: خرداد ۱۳۹۱

نجیب محفوظ نویسنده ی سرشناس مصری و برنده ی جایزه ی ادبی نوبل، با خلق آثار اجتماعی، چون ستاره ای در ادبیات عرب درخشید و موجبات بیداری مردم ستم کشیده ی منطقه ی خاورمیانه و شمال افریقا گردید.
بسیاری از اهل نظر معتقدند نسیمی که آثار این نویسنده در بادیه و شهرهای عرب نشین به راه انداختت اینک به توفان سیاسی تبدیل شد و باعث به زیر کشیدن حکام فاسد منطقه شده است.
نجیب محفوظ در ۱۱ دسامبر ۱۹۱۱ م. در محله ی جمالیه ی قاهره پا به عرصه ی جهان گذاشت و در ۳۰ اوت ۲۰۰۶ چشم از جهان فروبست.
وی در ابتدا به نگارش رمان های تاریخی سویه کرد و سپس تحت تأثیر نویسندگان غربی از جمله « والتر اسکات » چند اثر به سبک رئالیسم خلق کرد. ایشان در مجموع ۵۵ کتاب نوشت که از مهمترین این آثار می توان به سه گانه ( تریلوژی ) بین القرین، قصر الشوق و سکریه و هم چنین کتاب « بچه های ما » _ اولاد حارتنا _ اشاره کرد.
نجیب در کتاب « دل شب » فروپاشی خانواده های سنتی و تقابل میان سنت و مدرنیته را مورد بحث می گذارد و این موضوعی است که در روند گذار جوامع خصوصاً جوامع خاورمیانه به عنوان یک واقعیت مسلم مورد تأکید است.
آیا آن چه نجیب محفوظ در دل شب می گوید شامل همان شرایطی می شود که امروز در اطرافمان در حال وقوع است و آیا با بازجوانی این کتاب می توان به شرایط امروز دسترس آسان تری داشت؟
به نظر من همین طور است. نباید تاریخ را دوباره زندگی کرد بلکه باید آن را دوباره خواند و این در جذابیت های کتاب « دل شب » نجیب محفو ظ است.
به بخش هایی از این کتاب به عنوان نمونه توجه فرمایید.
 - پدرم طبق تعهد به راه و روش خانواده با تربیت دینی بزرگ شد و به رتبه جهانی رسید. پدرم می­ خواست برای گردش و درس به اروپا برود ولی پدر بزرگم دو دل بود. ولی بعداً موافقت کرد و پدرم به فرانسه رفت. زبان فرانسه و درس‌ های آزاد  فلسفی و لاهوتی را یاد گرفت. بعد از آن بدون گرفتن مدرک و یا نوشتن رساله به وطن برگشت و اعلام آمادگی کرد که می­ خواهد در اداره املاک به پدر کمک کند. اجازه این کار به ­او داده شد. گاهی مقاله‌ هایی برای روزنامه‌ ها می ‌فرستاد و در زمانی که پدر بزرگم مقدمات ازدواج او را با دختر شیخِ الازهر تدارک می­ دید عاشق مادرم شد و بی­ توجه به دیگران با او ازدواج کرد؛ مادرم چه عیبی داشت؟ فقیر بود؟ من خویش و قومی از او سراغ ندارم، نه دایی نه خاله، نه دور و نه نزدیک. به­ هر حال راوی خشمگین شد و با دستش ضربه­ ی مهلکی به تنها پسرش زد و او را از خانه بیرون کرد. خیلی‌ ها تصور کردند آل راوی با تمام سوابق تاریخی ­اش از بین رفته است. بدون شک برای پدرم آل راوی هیچ اهمیتی نداشت. او می­خواست به ­شکل دیگری وجودش را ثابت کند. از تو چه پنهان که من شیفته او شدم و از این­­ که به­ علت کم سن و سالی ­ام نتوانسته بودم برای مرگش عزاداری کنم متأسفم.
وجودش را ثابت کند. از تو چه پنهان که من شیفته او شدم و از این­­که به­ علت کم سن و سالی­ام نتوانسته بودم برای مرگش عزاداری کنم متأسفم.
……………………………
- او فقط یه چوپانه!
در حالی که له­له می‌زدم گفتم!
شاید سر­نوشت باشد.
- به چه فکر می­ کنی؟
- چاره ­ای نیست، باید ببینم خانه ­اش کجاست.
- خیلی خوب، اما عمامه­ ی روی سرت را فراموش نکن!
قدرت دیگری جز اراده من زمام امور را در دست گرفت. پشت سر گله راه افتادیم، از «نحاسین،حسینیه، عباسیه» و «وایلیه» گذشتیم. احساس خستگی نمی­ کردم و به لنگی دوستم رحم نکردم. با قدرتی جنون­آمیز و سرمستی راه رفتم و سرچشمه‌ های بی ­انتهای ماجراجویی در و­جودم منفجر شد. به­ حرف‌های محمد شکرون و شکوه­ های او گوش می ‌دادم:
- خدا تو را ببخشد. چه اتفاقی برایت افتاد؟ دختر متوجه شد که دنبال او هستی. آن ­ها کولی هستند و از شیطان بدترند. بگو، چه می ­خواهی؟
………………………..
چون نوه راوی ­ام پس وا­بسته به طبقه فئودال هستم و منافع من با منافع خواص همخوانی دارد. با لیبرایسم مطابقت ندارد و کمونیست‌ها و سوسیالیست‌ها  دشمنان طبقاتی­ ام هستند؛ درست مانند دشمنی موش و گربه. این­طور فکر کردم و از خودم پرسیدم: « با این همه، امکان دارد از میان این همه مکتب، عقل را داور بی­ طرفی قرار دهم؟ و یا این­ که احساسات به ­من خیانت خواهد کرد و از آن به ­عنوان برده ­ای هوشمند استفاده ­کنم »؟
در توانم بود که با دوری ا­ز سیا­ست راه سلامت را پیشه کنم ولی بر این باور بودم که با فلسفه ­ی احترام به­ عقل و مقدس دا­نستن آن جور در نمی­ آمد.
…………………………
الحق اندیشیدن جزء لاینفک زندگی ­ام شده بود. آنچه در دفتر کارم می ­شنیدم مرا به ­مبارزه می ­طلبید و درباره ­ی تمام آن­ ها از خودم می­ پرسیدم. با وجود احساسات گرمی ­که میان ما رد و بدل می شد و شکی هم­ در آن نداشتم، حس­کردم بعضی ­ها به وضع طبقاتی ­ام نگاه خصمانه ای دارند. برای نخستین بار این وضعیت را انگیزه نزاع اجتماعی سیاسی دیدم. مثل این­ که یک باره بیدار شدم و خود را بالای کوهه­ی آتشفشانی یافتم.
در توانم بود که با دوری ا­ز سیا­ست راه سلامت را پیشه کنم ولی بر این باور بودم که با فلسفی احترام به­ عقل و مقدس دا­نستن آن جور در نمی­آمد.



««««««««««««««««»»»»»»»»»»»»»»»

بهشت برهوت
نویسنده: لیلی جُهنی
ترجمه: کاظم آل یاسین
سال نشر: 1394




هميشه با خود اين کلنجار ذهني را داشتم که در دنياي ادبيات از همه کشورها سخن به ميان مي­آيد، به جز عربستان؛ و يا بنده با اين بضاعت اندک چيزي از آن نشنيده­ام. ادبيات، فرهنگ و تفکرات نوين انديشمندان اين خطه چرا هيچگاه در ميان ملل جهان مجال بروز نيافته است؟ و اگر بازتاب پيدا مي­کرد مي­شد با فرهنگ امروزين اين جامعه­ي سنتي و مذهبي بيشتر آشنا شد و از نحوه ­ي برخورد انديشمندان اين ديار با مقولات جديد تمدن غرب آگاه گشت و سنجيد که در سرزميني که ريشه در سنت­هاي عميق ديني دارد چه مي­گذرد.
پس از چندي کتاب «فردوس اليباب» خانم ليلي جُهني نويسنده ­ي معاصرعربستان را يافتم که پس از مطالعه­ ي آن دريافتم که باوجود همه پستي و بلندي­ ها و نقدهايي که به اين اثر وارد است، براي آغاز آشنايي و کندوکاو ادبيات نوين اين سرزمين و شناخت مختصري از آن مـي ­تواند براي خود و خواننده مفيد باشد. آن هم از زبان بانويي نويسنده که نمايندگي نيمي از مردم خاموش و پرده نشين اين جامعه را دارد -که در هيچ جا فرصت نمود و بروز آراي خويش را نيافته- و با هوشياري وريز بيني توانسته اين پرده را بدرد.
اين کتاب را نمي­ توان به سادگي گرفت. نويسنده در ضمن بيان رمان گونه ­ي خويش نقبي به فرهنگ، اجتماعيات، سنّت و مدرنيته زده و در لابه لاي گفتگو­هاي خود  از بکارت انديشه­ي نوين اين سرزمين پرده برداشته و خواننده ­ي تيزبين را به تدقيق و موشکافي وا داشته است.
نويسندگان و منتقدان، اين کتاب را رازواره ­ي ادبيات داستانــي عربستان تلقي کرده ­اند و در اين باره در روزنامه ­ها و مجلات بحث­هاي گوناگون را مطرح نموده ­اند. برخي از ايشان نوشتن چنين رماني را آن هم به دست يک زن در اين جامعه ­ي متعصب، غيـر عادي به حساب آورده و ترديدهاي فراواني در اين زمينه ايجاد کرده­اند. با اين همه علي رغم جايگاه وسيعي که اين کتاب پس از انتشار در جوامع عرب به دست آورده، در کشور خود با احتياط و ترديد با آن برخورد شده و مورد کم لطفي منتقدين آن ديار قرار گرفته است.
اين کتاب در سال 1997 جايزه ­ي فرهنگي «شارقه» را کسب کرد و چند بار تجدید چاپ شده و در کشورهاي عربي به فروش رفته است.
اين  کتاب از نظر محتوايي بسيار غني و داراي آرايه­ هاي ادبي گوناگون بوده و زبان آن شعر گونه است. مضافاً آن که اين ويژگي­ ها سبب شده که با وجود حجم اندک منزلت خاصي در جوامع هم زبان خويش پيدا کند و هم چنين در بعضي از بخش ­ها شکل روايت آن هذيان گونه مي­شود و با استفاده از زبان محاوره افکار مردم عام را به زيبايي به تصوير مي­کشاند. سبک نويسنده در اين کتاب ايجاب مي­کرده که بدون هيچ پيچيدگي و ابهامي به طرح موضوع پرداخته، از اصل غافل گيري بهره برده، وخواننده را از سردرگمي برهاند و به صراحت و سادگي بيان دست يابد. وي از ابتدا احساسات و عواطف دروني خود را منعکس نموده و توانسته در محيط بسته و مردسالار عربستان قهرمان داستان خود را- صبا- به ميدان بياورد و آرا و نظراتش را در جاي جاي اين رمان بازتاب دهد.
او جّده را شهري پيچيده با سايه­ هاي ترس­آور ترسيم مي­کند که شهروندان آن بي هيچ مشخصه­­اي پشت نقاب­ هايشان پنهان شده­ اند و خانه هايشان سوراخ هاي تاريکي هم چون لانه ­ي موش­ هاست. بله موش ­هايي که بين صخره­ هاي جاده­ ي ساحلي جست و خيز مي­ کنند و با پوستي خاکستري و چشمانـي کوچک و درخشان ناگهان بيننده را غافل­گير مي­ کنند. شهر موش­ ها و سگ ­ها و اين منم که آن را براي ابرها ،گنجشک ­ها و دريا خالي کرده­ ام.
ليلي جهني متولد سال 1969 در شهر تبوک عربستان است و تحصيلات دانشگاهي خود را در دانشگاه ملک عبد­العريز در مدينه به پايان رسانده است. از تأليفات ديگر وي مي­توان از "الجاهليه" و کتاب منتشر نشده ­اي به نام "هميشه عاشق مي­ماند" نام برد.


اميد است که ترجمه ­ي اين کتاب با همه کاستي­ هاي آن راه گشايي براي خوانندگان جويا باشد و مورد پذيرش طبع والاي ايشان قرار بگيرد و دريچه ­اي به سوي ادبيات عرب بگشايد.




«««««««»»»»»»»

خاطراتی از آنتوان پاولویچ چخوف
نویسندگان: ماکسیم گورکی، الکساندر ایوانوویچ و ایوان الکسیویچ بونین
ترجمه: کاظم آل یاسین
تاریخ نشر: 1394





خاطره آنتوان پاولوویچ چخوف سه قسمتی است که بوسیله ­ی ماکسیم گورکی، ایوان الکسیوویچ بونین و الکساندر ایوانویچ کوپرین نوشته شده­ است. بخش مربوط به گورگی با استفاده از دو مأخذ ( ترجمه: ایلی لیتونیف، انتشارات پروگرس و س. س کوتیل یانسکی و لئونارد ولف انتشارات هیوبیش ) از­ انگلیسی ترجمه گردید. قابل ذکر است که بخش­ های بونین و کپرین از مأخذ دوم ترجمه و در اختیار خوانندگان عزیر قراردارد.
امیدوارم مورد توجه و عنایت دوستاران ادبیات جهان به ­خصوص علاقمندان به نویسنده چیره دستی ­چون چخوف قرار گیرد.

نظرات